۱۳۸۵ آذر ۱۹, یکشنبه

دلتنگي

چون توانستم ، ندانستم چه سود
چون كه دانستم ،‌توانستم نبود
----
زلف بر باد مده تا ندهي بربادم
ناز بنياد مكن تا نكني بنيادم
مي مخور با همه كس تا نخورم خون جگر
سر مكش تا نكشد سر به فلك فريادم
======
اي واي به اسيري كز ياد رفته باشد
در دام مانده باشد
صياد رفته باشد
+++++
اگر يك روزي شاد بودي
آروم بخند تا غم بيدار نشه
اگر يك روزي غمگين بودي
آروم گريه كن تا شادي نااميد نشه

هیچ نظری موجود نیست: